کد مطلب:142015 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:262

موروثی کردن حکومت
شیوه ولایتعهدی موروثی، از بدعت های معاویه و از یادگارهای اوست، واگذاردن امر حكومت و خلافت اسلامی به كسی كه به هوسبازی، هرزگی و زشتكاری معروف و از میگساری و سگبازی و زن بارگی و ناسزاگویی به دین و مقدسات مذهبی هیچ ابایی نداشت، [1] برای مؤمنان بویژه مسلمانانی كه عصر و آموزه های پیامبر (ص) را درك كرد بودند، پذیرفتنی نبود.

او با سگهای مزین به بازوبند طلا و لباسهای زربفت محشور بود و بوزینه و یوز و حیوانات شكاری نگه می داشت و با میمونی كه كنیه او را ابوقیس نهاده پیوسته خویش را سرگرم می ساخت. نوشته اند، ابوقیس را كه قبایی از حریر سرخ و زرد به تن و كلاهی از دیبای الوان به سر داشت گاه بر خر وحشی ای كه به زینی از حریر سرخ منقش و رنگارنگ مجهز بود سورا و به عرصه مسابقه با اسبان تیزرو می كشاند و گهگاه در مجلس شراب بر متكایی می نشاند. [2] .

و بسا كه از نوشیدن باده سر مست می شد به هرزه درآیی و شعر سرایی می پرداخت و اشعار زشت و یاوه ای چنین می ساخت:


سفارش من به همپالكی ها و دوستانی كه بزم شراب، مهربانی و پیوندشان را استوار می كند این است:

به هنگام فراهم بودن اسباب عشق و دلدادگی، ازاین نعمت ها و لذت ها بهره گیرند كه اگر فرصت از دست برود همه این ها پایان می پذیرد. [3] .

این كردار و رفتار ننگین یزید به افراد پیرامون و كارگزارانش نیز سرایت كرد و آنها نیز از انجام هر فسق و فسادی كوتاهی نداشتند، از این رو سبك سریها و زشتكاریهای او را تقبیح نمی كردند و هماره زبان به ستایش و بزرگداشت او می گشودند و حتی شاعران درباری برایش شعر می سرودند. [4] .

معاوبه برخلاف قرارداد صلحی كه با امام حسن مجتبی (ع) بسته بود، پس از رحلت آن حضرت، اندیشه ولیعهدی یزید را در شهرهای بزرگ حجاز و عراق می آزمود؛ برای اجرای این نقشه، زیاد بن ابیه را كه ستمگری مستبد بود به مدینه فرستاد، او هنگام ورودش به این شهر به مردم چنین گفت:

«مردم مدینه! امیرمؤمنان در حق شما و همه ملت، نیت پاك و خیرخواهانه دارد، او برای رفاه هر چه بیشتر شما پس از خود، ملجأ و پناهگاهی معین كرده است كه در سایه آن در آسایش بهتر به سر برید؛ و آن، یزید فرزند اوست! [5] .

و افزود این امری است پایان یافته و یزید سیاستش روشن و رفتارش مشهور است.

این سخنان خشم و نفرت مردم را برانگیخت. ولی معاویه چون بر واكنش تند مردم آگاهی یافت به تزویر و تهدید و تطمیع متوسل گردید؛ چنان كه نخست مروان را مأمور نمود كه به اهل مدینه وانمود كند كه مردمان همه شهرها ولیعهدی یزید را


پذیرفته و با او بیعت نموده اند ولی معاویه می خواهد نخبگان جامعه هم بیعت نمایند.

از آن جائی كه خود مروان جشم طمع به ولایت عهدی معاویه داشت از این مأموریت سخت در خشم شد، زیرا پس از معاویه بزرگ خاندان اموی به شمار می آمد و به همین جهت كاندیدای ولایتعهدی از سوی بنی امیه بود، بنابراین انتخاب یزید برای این منصب از سوی معاویه اهانت به او شمرده می شد، از اینرو در پاسخ به نامه معاویه كه دستور داه بود:

مردمان مدینه از قریش و غیره را گرد آورد و آنها را به بیعت با یزید وادار كن!

چنین نوشت:

قوم تو از بیعت با فرزندت سرباز می زنند و دستور تو را اجابت نمی كنند.

چون نامه مروان به معاویه رسید، دانست كه مروان این مطلب را از پیش خود نوشته است. از اینرو مروان را از كار بر كنار كرد و بجای او سعید بن عاص را گماشت و آنگاه در نام ای به سعید نگاشت:

مردم مدینه را به بیعت دعوت كن و برای من بنویس كه چه كسی در این باره پیشی می گیرد و چه كسی كندی می نماید.

چون سعید، نامه معاویه را دریافت، مردم را به بیعت با یزید فراخواند و از خود خشونت و سختگیری نشان داد و هر كسی را كه سستی نمود، مجازات كرد، ولی با این حال به جز عده كمی، بقیه روی خوشی به او نشان ندادند، به ویژه بنی هاشم كه هیچیك از او فرمان نبردند.

سعید، این ادبار مردم را به معاویه گزارش كرد، معاویه ناگزیر نامه هایی به عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن جعفر، و حسین بن علی (ع) نوشت و به سعید بن عاص دستور داد كه نامه ها را به این چند تن برساند و از ایشان جواب


بستاند. [6] آنها هر یك در جوابی جداگانه، سخنان تندی به معاویه نوشتند و آشكارا گفتند كه در این باره از وی اطاعت نمی كنند. [7] .

معاوه چون پاسخهای آنان را دید، دریافت كه فرمانش را نپذیرفته اند و از بیعت با یزید سرباز زده اند، از اینرو به سعید بن عاص نوشت:

از تمام مهاجر و انصار و فرزندان آنان كه هنوز از دنیا نرفته اند برای یزید بیعت بگیر و در این كار خشن و سختگیر باش و نسبت به هیچكس سهل انگاری و كوتاهی روا مدار، ولی به آن چند نفر سختگیری مكن و آنها را به حال خود واگذار.

سعید، پس از آگاهی بر مفاد نامه معاویه، بیشتر از پدرش شدت عمل نشان داد، ولی كار ساز نیفتاد ویك نفر هم بیعت نكرد [8] .

حتی كسانی مانند عبدالله بن عمر اظهار داشتند:

«اگر ما با كسی كه میمون باز، سگ باز، شرابخوار و متجاهر به فسق است بیعت كنیم و بدینگونه رفتار او را تأیید نماییم، چه حجتی نزد خداوند خواهیم داشت؟ [9] .

سعید، به معاویه چنین گزارش داد: همه مردم مدینه پیرو این چند نفرند، تا اینها بیعت نكنند، نمی شود از اهل مدینه بیعت گرفت، و تندی و خشونت هم سودی ندارد.

معاویه در پاسخ نوشت: پس دست نگه دار و مزاحمت كسی را فراهم نساز تا اندیشه نمایم.

مروان نیز كه خشمناك و شتابان به سوی شام حركت كرده بود تا از انتخاب یزید و


خلع خود به معاویه شكوه نماید، مورد نوازش رهبر امویان قرار گرفت. معاویه او را قانع ساخت و تأكید كرد كه:

ولیعهد یزید خواهی شد، و بدین امید وی را روانه مدینه ساخت تا مأموریت خویش را به انجام رساند [10] .

مروان به دنبال شخصیتها و بزرگان مدینه فرستاد و آنها را در مسجد اعظم گرد آورد، سپس به منبر رفت و تا آنجا كه در توان داشت در وصف معاویه مبالغه كرد و همه فضایل و خصایل نیكو را به او چسباند، از عدالت او و از اینكه وی در راه تأمین مصالح و منافع مردم بیش از دیگران كوشش دارد و بسیاری دیگر از سجایا و اوصاف پرجاذبه سخن گفت، آنگاه افزود اینك كه عمر او دراز گردیده و خوف رفتن از میان شما را دارد نگران آینده مردم است، خداوند هم در این دوران پیری به او نیتی پاك و اندیشه ای نیكو عطا كرده، او بر آن است كه برای شما ولیعهدی برگزیند كه خداوند در سایه او دوستی و همبستگی در جامعه برقرار كند و خونهای مردمان حفظ شود، ولی می خواهد كه این كار با مشورت و صلاحدید و خشنودی اهل مدینه انجام گیرد. نظر شما چیست؟

این سخن پرتوی از امید در دل مردم دمید و در جهت تشكیل شورا و دادن اختیار انتخاب به ملت، اعتماد ودلگرمی به ایشان بخشید وتصور آزار دهنده تحمیلی ولیعهدی یزیدی از ذهنشان پرید، زیرا كه پیش از این، لحن تند و آمرانه زیاد بن ابیه درهای امید را بر روی آنان بسته بود.

توضیحات مروان گر چه امید بخش و حكایت از اعطای حق انتخاب به مردم می نمود اما مبهم و دغدغه آفرین بود، به هر حال مروان به سخن ادامه داد و گفت:


معاویه اینك در میان شماست و سیرت خلفای راشدین دارد، او نه تنها در راه به دست آوردن خشنودی ملت از هیچ كوششی دریغ نمی ورزد، بلكه برای جلب هر چه بیشتر اطمینان مردم و رعایت حال آنان، فرزندش یزید را برای این امر مهم انتخاب كرده است!» [11] .

با شنیدن سخنان اخیر، مردم در حیرت فرورفتند و از این تصمیم گیری یك جانبه و خودسرانه رنجیده و به خشم آمدند.

او با سخنانش همه ارزشهای اخلاقی و دینی را به بازی گرفته بود، از اینرو فریاد و اعتراض و مخالفت از گوشه و كنار مجلس بلند شد و برخی از فرهیختگان و نخبگان جامعه در رد مطالب مروان سخن راندند، عبدالرحمن بن ابی بكر كه درمجلس حضور داشت گفت:

«تو دروغ گفتی و آن كه ترا مأموریت داده نیز دروغ گفته است. بخدا یزید منتخب مردم نیست و هیچكس به این امر رضا نمی دهد، ولی شما می خواهید خلافت را مانند پادشاهان حرقل، موروثی كنید و در حالی كه یزید همان كسی است كه با میمونها، یوزپلنگ ها و میگسارها سركار دارد. [12] .

سرانجام مردم با موجی از خشم و انكار و انزجار پراكند شدند.


[1] ر.ك: مع الحسين في نهضته، اسد حيدر، و ترجمه كتاب ياد شده با اين ويژگي ها: نهضت خونين حسين، سيد محمد جواد مرعشي نجفي، قم 1401 ه ق. ص 52.

[2] ر.ك: مروج الذهب: ج 3، ص 66.

[3] حياة الحيوان: دميري، ج 2، ص 157، ماده نهم.

[4] مروج الذهب، ج 3، ص 66.

[5] تاريخ الاسلام، ذهبي، ج 2، ص 257.

[6] الامامة و السياسة ص 153.

[7] پاسخ امام حسين (ع) را پيش از اين آورديم، جواب عبدالله بن زبير، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس نيز در كتاب الامامة و السياسة ص 155، آمده است.

[8] الامامة السياسة، ص 155.

[9] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 228.

[10] البداء و التاريخ، مقدسي، ج 5، ص 6.

[11] انساب الاشراف، ج 1، ص 172.

[12] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 172.